شک نکن.............
ّْْآینده ای خواهم ساخت که،
گذشته ام جلویش زانو بزند....!
قرار نیست من هم دل کسی دیگر را بسوزانم...!
برعکس کسی را که وارد زندگیم می شود،
آنقدر خوشبخت می کنم که،
به هر روزی که جای او نیستی به خودت لعنت بفرستی...
خداحافظی دختری که مبتلا به سرطان بوده والان خوب شده انشاالله خداهمشونو شفا بده دعاکنین براشون
سه زن در دنیا خیلی زیبا هستن
خودم
انعکاس تصویرم در آیینه
سایه ام
-----------------------
سربازی راهیست برای آدم شدن پسرها..
ولی هیچ راهی برای آدم شدن
دخترها وجود نداره!
مجبورن همینجوری فرشته بمونن!
یک روز کوهنوردی تصمیم به فتح یه قله میگیره
برای این که افتخار تنها نصیب خودش بشه تنها
راه می افته وچون می خواسته بین مردم محبوب
بشه که یک شبه قله رو فتح کرده شب روهم به
راهش ادامه میده... شب بود فقط سفیدی کم رنگ
برف رو می شد دیدمرد به خودش دلداری میداد که
دیگه چیزی نمانده که یکدفعه سر خورد وافتاد بایین
وسط زمین واسمان بود که یکی یکی خاطراتش اومد
جلو چشمش وبی اختیار فریاد زدخدایا کمکم کن یکدفعه
احساس کرد که کسی دستاشو دور کمرش حلقه کرده
و اون رو بین زمین و اسمون نگه داشته دوباره فریاد زد
خدایا کمکم کن تو همین لحظه از اسمون صدایی امد
که اگر ایمان داری من کمکت خواهم کرد...مرد گفت اری
ایمان دارم که دوباره ان صدا گفت بس ان طنابی را که به
ان اویزانی را ببر...ولی مرد خیال کرد که خیالاتی شده و ان
طناب را نبرید...فردای ان روز در همه ی روزنامه ها نوشته شد
که جسد یخ زده ی مردی که به یک طناب اویزان بوددر حالی
که فقط یک متر از زمین فاصله داشت در انتهای کوه بیدا شد...
کودک نجوا کرد: خدایا با من صحبت کن....
و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند.....
ولی کودک نشنید.......
پس کودک فریاد زد: خدایا با من صحبت کن ....
و آذرخش در آسمان غرید.....
ولی کودک باز متوجه چیزی نشد.......
سپس کودک فریاد زد:خدایا به من یک معجزه نشان بده ....
و یک زندگی متولد شد.....
کودک نفهمید.......
کودک در نا امیدی گریه کرد و گفت:
خدایا مرا لمس کن ...و بگذار تو را بشناسم ....
پس نزد وی آمد و لمسش کرد.....
ولی کودک بالهای پروانه را شکست!!!.....
و در حالیکه خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد....
گاهی اوقات
مجبوریم بپذیریم که
برخی از آدم ها
فقط می توانند
درقلبمان بمانند
نه در زندگیمان...
امروز را آغازی تازه بدان!!!
زندگی رودخانه ایست که مدام به سمت آینده در
جریان است
هیچ قطره ای از آن دو باراز زیر یک پل رد نمیشود
برخیز وبه سمت پیروزی حرکت کن
از لیوانها به لیوان شکسته فکر می کنی
از آدمها،به کسی که از دست داده ای فکر می کنی
از داشته هایت به نداشته هایت نگاه می کنی
چرا همیشه به بدیها ونبودنها فکر می کنی
چرا........................!
معرفت را باید از ماهی آموخت!
که وقتی جدا از آب باشد می میرد،
نه مثل زنبور عسل که:
وقتی از گلی استفاده کرد ،سراغ گل دیگری برود.
جغد گفت:خدایا.آدمهایت من وآوازهایم
را دوست ندارند.
خدا گفت:آوازهایت بوی دل کندن می
دهند....
وآدم ها عاشق دل بستن اند.....
اما تو بخوان وهمیشه بخوان
که آواز تو حقیقت است وطعم
حقیقت تلخ.....
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم
پس از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم!
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر ازآنچه می بایست را به او ببخشیم
او که یگانه است وشایسته..
نصف اشتباهاتمان ناشی از این است که
وقتی باید فکر کنیم ، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم،فکر می کنیم
-------------------------
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
ً ای کاش ٌ
تکیه کلام پیریت نشود!!
--------------------------
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن
صداقت با دروغگو
ومهربانی با سنگدل
دختر باش!
دخترونه ناز کن!
دخترونه فکر کن!
دخترونه احساس کن!
دخترونه استدلال کن!
دخترونه زتدگی کن!
اما بدون غم رو به اشتباه توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن!
عاشق شو که زندگی کنی!
یک عمر زندگی کن!
اما حواست باشه!
با حسای الکی که این روزا به عشق تعبیر می شه!
به زندگیت کوچکترین خدشه ای وارد نکنی!
دختر باش وافتخار کن که دختری!
گاهی وقتا سکوت می کنی چون انقدررنجیدی
که نمیخوای حرفی بزنی.................
گاهی وقتا سکوت می کنی چون واقعا حرفی
برای گفتن نداری..................
گاه سکوت یه اعترافه.............
گاهی هم انتظار.........
اما بیشتروقتا سکوت
واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که
توی وجودته رو،توصیفش کنه..............