هدف و علت غائى
هدف که در لغت بمعناى نشانه تیر است در محاورات عرفى به نتیجه کار اختیارى گفته مىشود که فاعل مختار از آغاز در نظر مىگیرد و کار را براى رسیدن به آن انجام مىدهد به طورى که اگر نتیجه کار منظور نباشد کار انجام نمىگیرد . نتیجه کار از آن جهت که منتهى الیه آن است غایت و از آن جهت که از آغاز مورد نظر و قصد فاعل بوده است هدف و غرض و از آن جهت که مطلوبیت آن موجب تعلق اراده فاعل به انجام کار شده است علت غائى نامیده مىشود ولى آنچه در حقیقت مؤثر در انجام کار مىباشد علم و حب به نتیجه است نه وجود خارجى آن بلکه نتیجه خارجى معلول کار است و نه علت آن .
واژه غایت معمولا بمعناى منتهى الیه حرکت بکار مىرود و نسبت بین موارد آن با موارد هدف عموم و خصوص من وجه است زیرا از یک سوى در حرکات طبیعى نمىتوان هدفى را براى فاعل طبیعى آنها در نظر گرفت ولى مفهوم غایت بر منتهى الیه آن صادق است و از سوى دیگر در کارهاى ایجادى که حرکتى در کار نیست هدف و علت غائى صدق مىکند اما غایت بمعناى منتهى الیه حرکت جا ندارد ولى گاهى غایت بمعناى علت غائى بکار مىرود و در اینجاست که باید دقت کرد که بین دو معناى آن خلط نگردد و احکام یکى به دیگرى نسبت داده نشود .
رابطه بین فاعل وفعل و نتیجه آن موضوع بحثهاى فلسفى متعددى واقع شده است که بخشى از آنها را در مقاله «علت غایی» بیان کردیم و اینک به بیان برخى از مطالبى که ارتباط با موضوع بحث فعلى دارد و براى تبیین معناى صحیح هدف الهى از آفرینش مفید است مىپردازیم.
یادآورى چند نکته:
۱ کارهاى اختیارى انسان معمولا به این صورت انجام مىگیرد که نخست تصورى از کار و نتیجه آن پدید مىآید و مقدمیت کار براى حصول نتیجه و فائده مترتب بر آن مورد تصدیق قرار مىگیرد سپس شوق به خیر و کمال و فایدهاى که مترتب بر کار مىشود در نفس حاصل و در پرتو آن شوق به خود کار پدید مىآید و در صورت فراهم بودن شرایط و نبودن موانع شخص تصمیم بر انجام کار مىگیرد و در حقیقت عامل اصلى و محرک واقعى براى انجام دادن کار شوق به فایده آن است و از اینروى باید علت غائى را همان شوق بحساب آورد و متعلق آن مجازا و بالعرض علت غائى نامیده مىشود .
ولى نباید تصور کرد که این فرایند در هر کار اختیارى ضرورت دارد به طورى که اگر فاعلى فاقد علم حصولى و شوق نفسانى بود کارش اختیارى نباشد یا علت غائى نداشته باشد بلکه آنچه در هر کار اختیارى ضرورت دارد مطلق علم و حب استخواه علم حضورى باشد یا حصولى و خواه شوق زائد بر ذات باشد یا حبى که عین ذات است .
بنابر این علت غائى در مجردات تام همان حب به ذات خودشان است که بالتبع به آثار ذات نیز تعلق مىگیرد حبى که عین ذات فاعل است .
و از اینروى در چنین مواردى مصداق علت فاعلى و علت غائى ذات فاعل خواهد بود .
۲ چنانکه اشاره شد مطلوبیت فعل تابع مطلوبیتخیر و کمالى است که بر آن مترتب مىشود و از اینروى مطلوبیت هدف نسبت به مطلوبیت فعل از اصالت برخوردار است و مطلوبیت فعل فرعى و تبعى خواهد بود .
اما هدفى که از انجام کارى در نظر گرفته مىشود ممکن استخودش مقدمهاى براى رسیدن به هدف بالاترى باشد و مطلوبیت آن هم در شعاع مطلوبیت چیز دیگرى شکل بگیرد ولى سرانجام هر فاعلى هدف نهائى و اصیلى خواهد داشت که اهداف متوسط و قریب و مقدمات و وسایل در پرتو آن مطلوبیت مىیابند .
به هر حال مطلوبیت فعل فرعى و تبعى است اما اصالت در اهداف بستگى به نظر و نیت و انگیزه فاعل دارد به طورى که ممکن است هدف معین براى یک فاعل هدف متوسط و براى فاعل دیگرى هدف نهائى و اصیل باشد .
۳ مطلوبیت اصلى هدف و مطلوبیت فرعى فعل و وسیله در نفوس بصورت شوق ظاهر مىگردد و متعلق آن کمال مفقودى است که در اثر فعل تحقق مىیابد اما در مجردات تام که همه کمالات ممکن الحصول براى آنها بالفعل موجود استخیر و کمال مفقودى متصور نیست که بوسیله فعل حاصل شود و در واقع حب به کمال موجود است که بالتبع به آثار آن تعلق مىگیرد و موجب افاضه آن آثار یعنى انجام فعل ایجادى مىشود پس مطلوبیت فعل مجردات هم فرعى و تبعى است اما تابع کمال موجود است نه تابع مطلوبیت کمال مفقود .
۴ کارهایى که انسان انجام مىدهد ممکن است آثار متعددى داشته باشد که همه آنها مورد توجه او قرار نگیرند و یا انگیزهاى براى دستیافتن به آنها نداشته باشد و از اینروى معمولا کار را براى رسیدن به یکى از آثار و نتایج انجام مىدهد هر چند ممکن است کارى را براى چند هدف هم عرض نیز انجام دهد .
اما در مورد مجرد تام همه آثار خیرى که بر کارى مترتب مىشود مورد نظر و مطلوب اوست و هر چند مطلوبیت همه آنها تابع مطلوبیت کمال موجود در خود اوست ولى ممکن است در میان مطلوبهاى بالتبع رابطه اصالت و تبعیت نسبى برقرار باشد مثلا هر چند وجود جهان و وجود انسان از آن جهت که پرتوى از کمال الهى هستند براى خداى متعال مطلوب بالتبع مىباشند اما چون انسان از کمالات بیشتر و بالاترى برخوردار است و پیدایش جهان مقدمهاى براى پیدایش وى مىباشد از اینروى مىتوان براى انسان مطلوبیت اصیلى نسبت به مطلوبیت جهان در نظر گرفت
هدفدارى خداى متعال
با توجه به نکاتى که بیان شد روشن مىشود که وجود علت غائى براى هر کار اختیارى ضرورت دارد خواه کار ایجادى باشد یا اعدادى و خواه کار دفعى باشد یا تدریجى و خواه فاعلیت فاعل بالقصد باشد یا بالرضا یا بالعنایه یا بالتجلى .
و علت غائى در حقیقت امرى است در ذات فاعل نه نتیجه خارجى کار و اطلاق علت غائى بر نتیجه خارجى اطلاقى مجازى و بالعرض است بلحاظ اینکه محبتیا رضایتیا شوق فاعل به حصول آن تعلق مىگیرد و غایت بودن نتیجه خارجى براى کارهاى اعدادى و تدریجى بمعناى منتهى الیه حرکت ارتباطى با علت غائى ندارد و غایت بالذات حرکت غیر از علت غائى بالذات است دقتشود .
بنابر این افعال الهى هم از آن جهت که اختیارى هستند داراى علت غائى مىباشند و منزه بودن ساحت الهى از علوم حصولى و شوق نفسانى مستلزم نفى علت غائى از ذات او نیست چنانکه مستلزم نفى علم و حب از ذات مقدسش نمىباشد .
به دیگر سخن نفى داعى و علت غائى زائد بر ذات از مجردات تام و فاعلهاى بالعنایه و بالرضا و بالتجلى بمعناى نفى مطلق هدف از ایشان و اختصاص دادن هدف به فاعلهاى بالقصد نیست و همچنانکه عقل مفاهیمى را که از صفات کمالیه مخلوقات مىگیرد با تجرید از محدودیتها و لوازم مادى و امکانى بعنوان صفات ثبوتیه به خداى متعال نسبت مىدهد همچنین حب به خیر و کمال را بعد از تجرید از جهات نقص و امکان براى ذات الهى اثبات مىکند و آن را علت غائى براى افعالش مىشمارد و چون همه صفات ذاتیه الهى عین ذات مقدسش مىباشند این صفت هم که علت غائى آفرینش و منشا اراده فعلیه بشمار مىرود عین ذات وى مىباشد و در نتیجه علت فاعلى و علت غائى براى افعال الهى همان ذات مقدس او خواهد بود .
و همانگونه که علم الهى بالاصاله به ذات مقدس خودش و بالتبع به مخلوقاتش که جلوههایى از وجود او هستند با اختلاف مراتب و درجاتشان تعلق مىگیرد حب الهى هم بالاصاله به ذات مقدس خودش و بالتبع به خیر و کمال مخلوقاتش تعلق مىگیرد و در میان خود آنها هم اصالت و تبعیت نسبى در محبوبیت و مطلوبیت وجود دارد یعنى حب الهى به مخلوقات در درجه اول به کاملترین آنها که نخستین مخلوق است تعلق مىگیرد و سپس به سایر مخلوقات الاکمل فالاکمل و حتى در میان مادیات و جسمانیات که تشکیک خاصى ندارند مىتوان وجود کاملتر را هدف براى آفرینش ناقصتر شمرد و بالعکس جمادات را مقدمهاى براى پیدایش نباتات و نباتات را مقدمهاى براى پیدایش حیوانات و همه را مقدمهاى براى پیدایش انسان به حساب آورد (خلق لکم ما فى الارض جمیعا)و سرانجام حب به انسان کامل را علت غائى براى آفرینش جهان مادى دانست و به این معنى مىتوان گفت که خداى متعال جهان مادى را براى تکامل موجودات جسمانى و رسیدن آنها به خیر و کمال واقعى خودشان آفریده است زیرا هر موجودى که داراى مراحل مختلفى از کمال و نقص است کاملترین مرحله آن اصالت نسبى در محبوبیت و مطلوبیتخواهد داشت ولى لازمه آن این نیست که موجودات ناقصتر یا مراحل ناقصتر از وجود یک موجود هیچ مرتبهاى از مطلوبیت را نداشته باشند .
و به همین منوال مىتوان اهدافى طولى براى آفرینش نوع انسان در نظر گرفتیعنى هدف نهائى رسیدن به آخرین مراتب کمال و قرب الهى و بهره
نظرات شما عزیزان: